بعضی وقت ها ما آدمها یه الماسی تو دستمون داریم،

چشممون به یه گردو میفته که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه وپایین وبالا میره،

دنبال گردو میدویم، آنقدر تند دنبال گردو میدویم که حواسمون ازالماس دستمون پرت میشه.

وسط های راه خودمونو پرت میکنیم و گردورو بالاخره میگیریمش،

الماس از دستمون پرت میشه و میره ته چاه عمیق.

گردو رو میشکنیم و می بینیم پوچه و گندیده !،،،،

ما می مونیم و پوست گردو و یه گندیده و یه دهن باز ویه حسرت !

قدر" الماسی "که تودستت داری و بدون ونذار "گردو" حواستو پرت کنه

این واقعیت زندگی ماست!

داستان الماس گردو

گردو ,یه ,پرت ,دستمون ,گندیده ,رو ,دستمون پرت ,و یه ,پرت میشه ,دنبال گردو ,ما می

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انواع بسته بندی خاطره های دو دیوانه minurayanet آموزش تعمیرات لوازم الکترونیکی و وسایل هّساره واران nahal بازي دخترانه مقاله تلویریون نیکو فایل arash68